گفته بودی که:«چرا محو تماشای منی؟
آنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی!»
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی !
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم
دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم
ما را عجب ار پشت و پناهی بود آن روز
کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم
ديرگاهي است در اين تنهايي
رنگ خاموشي در طرح لب است
بانگي از دور مرا مي خواند،
ليك پاهايم در قير شب است.
رخنه اي نيست در اين تاريكي
در و ديوار به هم پيوسته
سايه اي لغزد اگر روي زمين
نقش وهمي است ز بندي رسته.
نفس آدمها
سر به سر افسرده است
روزگاري است در اين گوشه پژمرده هوا،
هر نشاطي مرده است
دست جادويي شب
در به روي من و غم مي بندد.
مي كنم هر چه تلاش،
او به من مي خندد.
نقش هايي كه كشيدم در روز،
شب ز راه آمد و با دود اندود.
طرح هايي كه فكندم در شب،
روز آمد و با پنبه زدود.
ديرگاهي است كه چون من همه را
رنگ خاموشي در طرح لب است.
جنبشي نيست در اين خاموشي،
دستها، پاها در قير شب است.
# سهراب سپهری
دستم نمی رسد به بلندای چیدنت
باید بسنده کرد به رویای دیدنت
یوسف ترین عزیز جهان هم که باشی ام
در سینه آتشی است به داغ خریدنت
بالاتر از نگاه منی! آه! ماه من!
دستم نمی رسد به بلندای چیدنت
دیدی که صبح میشود شب ها بدون من……؟؟؟
دیدی که میگذرد روزها بدون من……؟؟؟
این نبص زندگی بی وقفه میزند…
فرقی نمیکند!!!
بامن……!!!
بدون من……!!
دیروز گرچه سخت……
امروز هم گذشت……
طوری نمیشود فردا بدون من……!!!!
وای چه زود گذشت ، واقعا ؟؟؟؟
چند سال فقط چند سال که بر می گردم عقب همه چی خیلی خوب بود ، یادش بخیر
یعنی این ایام تکرار نمیشه ؟
باورم نمیشه…
تـو چـه مـیفـهـمـی از روزگـارم ….
از دلـتـنـگـی ام …
گـاهـی بـه خـدا الـتـمـاس مـیـکـنـم …
خـوابـت را بـبـیـنـم …
مـیـفـهـمـی ؟!!
فـــــقــــــط خـــوابــــــت را !!!
کاش می شد …
تمام داستان های دنیا را
از دهان تو بشنوم !
تمام عاشقانه های دنیا را
تو برایم تکرار کنی !
دلم برای کسی تنگ است که زیبایی روح را می ستاید
گذشت را می فهمد
مهربانی را دوست دارد
دلم برای کسی تنگ است که چشمان خیس از اشک را می بوسد
زندگی باید کرد، گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه باید رویید در پس این باران
گاه باید خندید بر غمی بی پایان
آخرین دیدگاهها