ده سال بعد از حال این روزام
با کافه های بی تو درگیرم
گفتم جهان بی تو یعنی مرگ
ده سال رفتی و نمی میرم
ده سال بعد از حال این روزام
تو توی آغوش یکی خوابی
من گفتم و دکتر موافق نیست
تو بهتر از قرصای اعصابی
ده سال بعد از حال این روزام
من چهل سالم می شه و تنهام
با حوصله ،قرمز،سفید ، آبی
رنگین کمون می سازم از قرصام
می ترسم از هر چی که جا مونده
از ریمل با گریه ها جاری
ده سال که لب هام و می بندم
با بوسه های تلخ هر جایی
ده سال وقتی شعر می خونم
لبخند روی صندلی هایی
یه عمر بعد از حال این روزام
یه پیرمردم توی یه کافه
سلام
بالاخره بخش جدید راه اندازی شد .
امیدواریم همتون خوشتون بیاد ازش.
آدرسش توی منوی بالاست.
اگه کاستی وجود داره حتما بگید اگه بشه رفع کنیم.
نقـﺎﺵ ﺑـﺎﺷﯽ! ﭼﻘﺪﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ …
ﺑﯿﺎﯾﯽ ﻭ ﺻﻔﺤﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﯿﺎﻩ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﮐﻨﯽ؟
ﺑﻌﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﻟﻢ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺑﮑﺸﯽ ﮐﻪ ﻧﻮﺭ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺗﺎ ﻣﯿﺎﻧﮥ ﺍﺗﺎﻕ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ …
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﻣﻦ ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﯾﮏ ﺧﻨﺪﻩ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻡ
ﻧﺮﺥ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻪ ﮔﺮﺍﻥ نیست ؟؟
گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام
و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان زخمدار است
با ریشه چه می کنید ؟؟
گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید
پرواز را علامت ممنوع می زنید
با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید؟
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
گیرم که می زنید
با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟
صدایت کردم ،
آهای ! ساکن کوچه های مهتابی،
کز تراس عابران را نظاره گری.!
هیچ مرا یادت هست!؟
منم آشنای دیرین …
اسیر غربت و بن بست و تنهایی،
همان عابری غریب در کوچه،
آن رهگذری که دگر چاره ندارد.!
دور ماندم از دوست ،
همیشه دلم تنگ است …
از من آیا خاطره ای در خاطرت هست، هنوز!؟
آخرین دیدگاهها