گاهي سخت مي شود …
دوستش داری و نمی داند
دوستش داري و نمي خواهد
دوستش داري و نمي آيد
دوستش داري و سهم تو از بودنش
فقط تصويري است رويايي در سرزمين خيالت
دوستش داري و سهم تو
از اين همه ، تنهايي است …
زمين به مرد بودنت نياز داره …
مرد باش . مردونه حرف بزن . مردونه بخند . مردونه عشق بورز …
مردونه گريه کن ، مردونه ببخش ….
مرد باش ، نه فقط باجسمت ، بانگاهت ، با احساست ، با آغوشت.
مردباش و هيچوقت نامردي نکن ،
مخصوصا براي کسي که به مردونگيت تکيه کرده و باورت کرده مرد باش…
دزدیده باشد.
برای همین،تمام روز او را زیر نظر گرفت.
متوجه شد که همسایه اش دزدی ماهر است، مثل یک دزد راه می رود ، مثل دزدی که چیزی را پنهان
میکند، پچ پچ می کند، آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه
برگردد، لباسش را عوض کند، و نزد قاضی برود.
اما همین که واردخانه شد،تبرش را پیدا کرد.
زنش آن را جا به جا کرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش
را زیر نظر گرفت و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه میرود،حرف میزند،و رفتار
می کند…
باران مي بارد …
چترم مي لنگد
فکر داشتنت بر روي صورتم مي ماسد
و تو فصل هاست که چترت بسته است
باران مي بارد …
زير سقف آسمان
من مي مانم و …
صداي قدم هاي تو
و روز هاي بي خاطره …!!!
نام احمد نام جمله انبیاست
چون که صد آمد نود هم پیش ماست
از مناره پنج نوبت پر خروش
نام احمد با علی آید به گوش
روز و شب گویم به آوای جلی
اکفیانی یا محمد یا علی
بعثت رسول عشق و مهربانی مبارک . . .
پیامبر اکرم (ص):
تقوای کامل آن است که آنچه را نمیدانی یاد بگیری و به آنچه میدانی عمل کنی
خیلی وقت است که “بی تابم”
دلم تاب میخواهد
و یک هل محکم
که دلم هـــــری بریزد پایین
هرچه در خودش تلنبار کرده!!
لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد
لمس کن نوشته هایی را
که لمس ناشدنیست و عریان
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را
که خیس اشک است و پر شیار
لمس کن لحظه هایم را
تویی که می دانی من چگونه
عاشقت هستم٬
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن
همیشه عاشقت می مانم
دوستت دارم ای بهترین بهانه ام…
چیزی در تو
مرا به دلدادگی می برد
آن سان که گل ها
با کمند عطرها
پروانه ها را به دام می کشند
چیزی در تو
مرا به احساس عاشقانه می برد
آن سان که برکه ها
ترانه رنگین کمان ها را
با لحن لالائی
برای ماه می خوانند
چیزی در تو
مرا به جاهایی می برد
که هرگز نرفته ام
به سلام اولین گل سرخ
به حضور سبز دستانت
به آغوش اولین شب عشق
که پر از ناز نیاز بوسه است
چیزی در تو
دنیا را خالی می کند
تا تو تنها اوی من باشی !
یکی دو بغض آنطرف تر
همانجا پشت کوچه شبگردی هایم
لحظه هایی را چال کرده ام
که قرار بود زندگی شان کنم …
از من این روزها
تنها غروری زخمی مانده
که از ترس خنجری نو
از هر نیشتری گریزان است ….
تو كه در باور مهتابی عشق
رنگ دريا داری
فكر امروزت باش
به كجا می نگری
زندگی ثانیه ای است
وسعت ثانيه را میفهمی؟
در شبی مهتابی
میشود در دل اين ثانيه باران بشويم
وز دلی غمزده در بستر عشق
عقدها بگشائيم
گره از كار كسی باز كنيم
و تماميت دنيامان را
از نم عاطفه لبريز كنيم
مي شود مثل نسيم
بال در بال پرستو با شوق
بوسه بر قلب شقايق بزنيم
مي شود غرق محبت بشويم
خودمان را به خدا بسپاريم
قلبمان را به صميميت عشق
دلمان را به اميد
میشود همدم تنهائی يك دل بشويم
بودنت تنها نيست
تو خدا را داری
و من آرامش چشمان تو را
زندگي ثانيه ای است
وسعتش را درياب
میشود در دل اين ثانيه كامل بشويم
آخرین دیدگاهها