این روزها
که جرأت دیوانگی کم است،
بگذار باز هم به تو برگردم..
بگذار دست کم،
گاهی
تو را به خواب ببینم،
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار…
بگذریم!
این روزها،
خیلی برای گریه دلم تنگ است..
“قیصر امین پور”
حالا که آمدهای
چترت را ببند
در ایوان این خانه جز مهربانی نمیبارد…
حرفهاي ما هنوز ناتمام…
تا نگاه مي کني:
وقت رفتن است
بازهم همان حکايت هميشگي !
لحظه ي عظيمت تو ناگزير مي شود
آي…
ناگهان
چقدر زود
دير مي شود!
“قیصر امین پور”
باران، تلنگر ساعت عاشقی و
وقت جَستن هق هق بغض تر از طاقت چشم ست.
به لطف تقارن تنهایی با بداهت احساس
مثل انار ترک خورده ای که شوق نوبری دارد
مسیر پنجره تا رویای تو را
با چشمان بسته و راه میانبر
چندین بار در ذهن تمرین کرده ام…
این شعرها را باید گذاشت در کوزه
و آبشـان را خــــورد
وقتی هنـــوز عرضــــه ندارند
تــــو را عــاشــــق کننــــد!
بعضی وقتا
اینقدر دلت از یه حرف میشکنه
که…
حتی نای اعتراضم نداری
فقط نگاه میکنی و
بی صدا…
میشکنی….
گاهي فرار مي کنم ؛
از فکر کردنِ به تو
مثل رد کردن آهنگي که
خيلي دوستش دارم ..
در کتاب احساس
واژه فاصله یک فاجعه معنی شده است
تو توانایی آن را داری
که به این فاجعه پایان بخشی
گاهی انقدر دلتنگت میشوم
که اگر بفهمی
از نبودنت خجالت میکشی
آخرین دیدگاهها