بایگانی‌های مطالب عاشقانه - صفحه 24 از 56 - کافه تنهایی

کافه تنهایی

خواب ديده‌ام خانه‌ای خريده‌ام …

خواب ديده‌ام خانه‌ئی خريده‌ام

Aumbrella in rain
تا يادم نرفته است بنويسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نيامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببين انعکاس تبسم رويا
شبيه شمايل شقايق نيست!
راستی خبرت بدهم
خواب ديده‌ام خانه‌ای خريده‌ام
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌ديوار … هی بخند!

” سید علی‌ صالحی “

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 1104

تو تکرار بارانی …

تو تکرار بارانی

تنها
تو همان عابری هستی

که خزان دلم را

با گام هايت

بهار عشق کردی

تو تکرار بارانی

و نگاهت تابلوی قشنگ شبی زيباست

که مرا می خواند

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 957

از ناگهان عبور تو …

از ناگهان عبور تو

love you
از ناگهان عبور تو

چیزی به یاد نداشتم

جز آنکه های لحظه های تو را

روزی

شاید

جایی

جا گذاشتم!

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 876

اندیشه ی زرد فصل خزان!

اندیشه ی زرد فصل خزان

Fall Love
اندیشه ی زرد فصل خزان
جوانه های سبز فصل تازه بهارم را ریخت
آخر چرا !!؟
این عدل، منصفانه نیست
که بهار …
کوتاه ترین فصل زندگی من باشد

هیاهویی در دل اگر ندارم
از بی رونقی نیست
از آنست که رویایی در سر ندارم
تنهایی بشکست رویای نا تمام مرا

بازدید : 860

زندگي زيباست …

زندگي زيباست

عاشقانه
زندگي چقدر پررنگ است
رنگها دارن ميرقصند
آسمان پاكتر از هميشه
قلبم تندتر ميزند
اين چه شوقيست كه در سرم افتاده ؟
زندگي زيباست
روزها زيباست
لبخندت زيباست
و
عشقت زيباتر

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 893

با تو درنگ میکنم …

با تو درنگ میکنم

با تو درنگ می کنم
کیستی که من اینگونه به اعتماد
نام خود را با تو میگوییم
کلید خانه ام را در دستت میگذارم
نان شادی هایم را با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و
بر زانوی تو اینچنین ارام
به خواب میروم
کیستی که من اینگونه به جد
در دیار رویاهای خویش
با تو درنگ میکنم

“احمد شاملو”

بازدید : 2324

من نگفتم به کسی …

من نگفتم به کسی

نیمکت خالی

چه شده است!

حال که پاییز آمد

باران هم …

عاشقانه هایش کو

آه که دلم لک زده است

برای عاشقانه هایش

درد و دل هایش

راستی چی شد …

بار آخر گفت

فردا حلقه به دست

با کسی می آیم

نگفت ؟

وای که بدم می آید

از این حرف های …

یا شاید

من فرسوده شده ام

یعنی نیمکتی دیگر …

هی

نکند من را

محرم اسرار نداند

من نگفتم به کسی

تنهای من

زود قضاوت نکن

از کجا معلوم

شاید

چشمانت تو را لو دادن

“محمد مهدوی”

پیشکش به تک تک هم کافه ای های عزیز …

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 1401

یک عصر دل انگیز پائیز …

یک عصر دل انگیز پائیز

یک عصر دل انگیز پائیز
یک کت و دامن چهار خانه
کلاه گرد و لبه دار
یک عصر دل انگیز پائیز
قدم های نرم و نازک
لبخندی که یک لحظه از لبان سرخت محو نمی شود
چشمانی که هر چه می روی باز هم به انتهاشان نمی رسی
عطری که تا مدت ها بعد رفتنت با مشام کلنجار می رود
بی انصاف!
مگر می توان دید و عاشق نشد؟

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 2195

نفهمیدی که من …

نفهمیدی که من

نفهمیدی که من
ایستاده ام
تنها
پشت میله های خاطرات دیروز
این جا
انگشت هایم را می شمارم
یک
دو
سه……
ودست های تو در هم فرو رفته اند
تو
غزل را مشت مشت به حراج گذاشتی
که مهربانی ات را ثابت کنی
ولی…
ولی نفهمیدی که من
آن سوی خیابان
انتظارت را می کشم
تو بی وقفه فریاد کشیدی…
و من
دیگر آزارت نمی دهم
زین پس
قصه هایم را برای هیچ کس تعریف نمی کنم
مطمئن باش…
هنوز هم قافیه را به چشمان تو
می بازم
مطمئن باش!

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 1564

کلماتم را در جوی سحر می‌شویم

کلماتم را در جوی سحر می‌شویم

 کلماتم را در جوی سحر می‌شویم
کلماتم را
در جوی سحر می‌شویم
لحظه‌هایم را
در روشنی باران ها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بی‌دغدغه بی‌ابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بی‌پرده بگویم
که تو را
دوست می‌دارم تا مرز جنون

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 1672





کافه تنهایی

آخرین دیدگاه‌ها

عاشقانه

بایگانی شمسی

دلنوشته ها

باهمدیگه
کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید