دستم
به تو که نمی رسد،
فقط حریف واژه ها می شوم !
گاهی،
هوس می کنم،
تمام کاغذهای سفید روی میز را،
از نام تو پرکنم …
تنگاتنگ هم،
بی هیچ فاصله ای !!
از بس،
که خالــی ام از تو …
از بس،
که تو را کـم دارم …
آخر مگرکاغذ هم،
زندگی می شود ؟
لـبــخــنـد بـــزن . . .
عکاس . .
مــــــــدام ایــن جملــه را . . .
تکرار میکند . . .
اصـــــلا بـرایـــش مـــهـــم نـیـــســـــت . . .
کــه در وجـــودت . . .
حــتـی یــک بهانه . . .
بــرای لـبــخــنــــــــــد نـیــســـــت . . .
کـسـی چـه مـی دانــد ؟!
شاید روزی بیاید که حال من هم خوب شود …
هــوا خـــوب شـــود …
عــشــق خــوب شــود …
و تـــــو …
خــــوب مــن شـــوی !
مات شدم از رفتنت
هیچ میز شطرنجی هم در میان نبود !
این وسط فقط یک دل بود . . .
که دیگر نیست !
همه پیش خود چنین پنداشتند
پرپروانه به این علت سوخت
تا فقط یک لحظه شمع نگاهش بکند
شمع پیش خود چنین می پنداشت
پر پروانه اگر سوخت جهنم مارا!
هیچکس فکر نکرد
پر پروانه به این خاطر سوخت
چون که از شمع شنید
که برو پروانه
دور من چرخیدن تا ابد نیست چنین
میشود ذوب وزمین خواهم ریخت
اشک زچشمان پروانه بریخت
پیش خود اندیشید
که اگر او برود من هیچم
خواست تا شمع به اغوش بگیرد
اما
پر پروانه بسوخت….
یک بار دیگر بگذار بی ادعا اقرار کنم که دلم برایت تنگ می شود.
وقتی دوری از من، به آرزوهای خفته ام می اندیشم،
به فرسنگها فاصله بین من و تو، به آینده و امروز…
باز کن پنجره را… خواهی دید
که پرنده، آسمان بارانی را میفهمد…
قلمت را بردار
بنویس از همه خوبیها، زندگی ، عشق ، امید
و هر آن چیز که بر روی زمین زیبا هست
گل مریم ، گل رز
بنویس از دل یک عاشق بی تاب وصال
از تمنا بنویس
از دل کوچک یک غنچه که وقت است دگر باز شود
از غروبی بنویس که چو یاقوت و شقایق سرخ است
بنویس از لبخند
از نگاهی بنویس که پر از عشق به هر سوی جهان می نگرد
قلمت را بردار،روی کاغذ بنویس :
زندگـی با همه تلخی ها شیریــن است …
زیبا
هوای حوصله ابری است
چشمی از عشق ببخشایم
تا رود آفتاب بشوید
دلتنگی مرا
این روزها سهم من از قاصدک ها
تنها فقط دیدن و رقصیدنشان درباد است
چرا دیگر برایم از تو خبر نمی آورند ؟!!
برف نگرانام نمیکند
حصار یخ رنجام نمیدهد
زیرا پایداری میکنم
گاهی با شعر و
گاهی با عشق..
که برای گرم شدن
وسیلهی دیگری نیست
جز آنکه دوستت بدارم
آخرین دیدگاهها